شهادت امام موسی الکاظم (علیه السلام) بر فرزند بزرگوارشان مهدی (عج) وتمامی شیعیان تسلیت باد

سیری در مدرسه فرهنگی امام کاظم علیه السلام

امام کاظم

 

امام همام حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، هفتمین امام ما شیعیان می باشند. ولادتشان بنابر نظر معروفتر در سال 128 در ابواء _ جایی میان مدینه  و مکه _ و شهادتشان در سال 183 در بغداد بوده است. امامت آن بزرگوار از سال 148 و پس از امام صادق علیه السلام آغاز شده و در نتیجه مدت 35 سال عهده دار منصب الهی امامت بوده اند .


 آن حضرت در دوران امامت خویش با چهار خلیفه عباسی هم عصر بوده اند:

1_ منصور دوانقی ( 158 _136 )

2_ محمد معروف به مهدی عباسی ( 169 _158 )

3 _ هادی عباسی ( 170 _ 169 )

4 _ هارون الرشید (193 _ 170 )

امام از ابتداء امامت تا زمانی که توسط هارون تبعید شد( ظاهرا در سال 179 ) مدینه را پایگاه فرهنگی و تربیتی خود قرار داده بود _ جز در مدت بازداشت مهدی عباسی که گویا طولانی نبوده است.

بر آنیم تا در این نوشتار مختصر زوایایی از مدرسه فرهنگی امام کاظم علیه السلام را بکاویم باشد که مورد توجه قرار گیرد . در اینجا به چند جنبه اجتماعی و چند جنبه تربیتی اشاره می کنیم:

 

اداره دانشگاه جعفری

با توسعه مدرسه فکری - فرهنگی شیعه توسط امام باقر و امام صادق علیهماالسلام شیعیان زیادی از دور و نزدیک برای کسب فیض به محضر امام کاظم علیه السلام می رسیدند و در مدینه و مخصوصا در ایام حج که امام عازم مکه بودند از آن حضرت استفاده می کردند. ما در علم رجال راویان زیادی داریم که شاگرد مشترک امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام هستند: عبدالله بن مسکان، علی بن جعفر- برادر امام – ، جمیل بن دراج ، جمیل بن صالح ، عبد الکریم بن عمرو ، عبد الملک بن عتبة، سماعة بن مهران، صفوان جمال از این جمله اند.

بحمدالله احادیث متعددی از آن حضرت در زمینه عقاید و اخلاق و احکام در اختیار ما قرار دارد که امروزه مورد استفاده اندیشمندان اسلامی قرار می گیرد.

با پخش شدن شیعیان در مناطق مختلف نیاز به حفظ رابطه میان مردم و امام جدی بود . مراسلات در این زمینه نقش مهمی را ایفا می کرد. از امام موسی علیه السلام بیش از 100 نامه در موضوعات مختلف و خطاب به افراد گوناگون بر جای مانده است

دفاع از سنت در عین عقل گرایی

با گسترش مکتب فکری «رای» در عراق و روی آوردن بسیاری از علماء و دانشجویان فقه به «قیاس» امام کاظم علیه السلام با واکنش روشن وارد صحنه شدند و بر حفظ تعبد نسبت به آنچه در دین خدا – قرآن و سنت – است، پای فشردند. امام در این زمینه ابائی از تخطئه مکتب ابوحنیفه نداشتند. در عین حال و با اینکه حضرت از اعمال کردن قیاس ظنی و عقل بافی های موهوم منع می کردند، نسبت به اهمیت عقل و جایگاه آن در دین توجیهات جالبی ارائه فرمودند. اگر ما از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام داریم که: «ان احکام الله لاتقاس »(1)، این تعبیر را هم از آن حضرت داریم که: « ان الله تبارک و تعالی اکمل للناس الحج بالعقول»(2) (حدیث مفصل هشام در اوایل اصول کافی در این زمینه ملاحظه شود).

در مکتب فکری اهل بیت علیهم السلام استدلالات عقل اگر گمان آور و موهوم باشد، همانند قیاس پذیرفتنی نیست اما استدلالات روشن عقلی کاملا مورد توجه است. شرح این بحث در کتب مفصل پیگیری می شود.

 

گسترش شبکه وکالت

با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی نیاز به یک شبکه ازتباطی هر روز بیش از پیش جلوه می نمود و اهل بیت علیهم السلام هم بر همین اساس اقدام به تاسیس شبکه وکلا نمودند. اگرچه این مساله قبل از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام آغاز شده است ولی به جرات می توان گسترش آن را به آن امام نسبت داد.

امام کاظم

اسامی افراد زیر بعنوان وکیل آن حضرت در تاریخ ثبت شده است : مفضل بن عمر جعفی، عبد الرحمن بن حجاج، عبد الله بن جندب، علی بن یقطین، اسامة بن حفص، ابراهیم بن سلام نیشابوری، یونس بن یعقوب، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی، منصور بن یونس، حیان سراج.(3)

به طور کلی وظیفه وکلا دریافت و تحول وجوهات شرعی و هدایا، کمک به مستمندان و ایفاء نقش ارتباطی میان ائمه و شیعیان بوسیله نامه ها و توقیعات بوده است .

 

نامه نگاری به دوستداران

همانطور که در بخش قبل اشاره شد با پخش شدن شیعیان در مناطق مختلف نیاز به حفظ رابطه میان مردم و امام جدی بود. مراسلات در این زمینه نقش مهمی را ایفا می کرد. از امام موسی علیه السلام بیش از 100 نامه در موضوعات مختلف و خطاب به افراد گوناگون بر جای مانده است که امروزه مورد استفاده ما قرار می گیرد.(4)

 

کمک به محرومان

از جمله مطالب مهم و معروف در زندگی حضرت، کمک به محرومان و نیازمندان است. سخاوت ایشان و دادن سکه های طلا و نقره به این افراد تا حدی بوده است که در میان مردم ضرب المثل شده بود.(5) ابن جوزی در زمینه مذکور می نویسد: «کان اذا بلغه عن احد شی بعث الیه بحال»(6)؛ اگر خبر گرفتاری کسی به ایشان می رسید برایش پول می فرستاد. امام در یکی از نامه های خویش درباره رفع حاجت برادران دینی نوشتند: «اعلم ان الله تحت عرشه ظلا لا یسکنه الا من اسدی الی اخیه معروفا اونفس عنه کربة او ادخل فی قلبه سرورا »(7)؛ بدانکه خدا را در زیر عرشش سایه (و مقامی) است که در آن جزء کسی که به برادرش خوبی کند یا گرفتاری او را منع کند یا در قلب او سرور و شادی ایجاد کند قرار نخواهد گرفت.

با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی نیاز به یک شبکه ازتباطی هر روز بیش از پیش جلوه می نمود و اهل بیت علیهم السلام هم بر همین اساس اقدام به تاسیس شبکه وکلا نمودند. اگرچه این مساله قبل از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام آغاز شده است ولی به جرات می توان گسترش آن را به آن امام نسبت داد

زینت سحرخیزان

در احوالات حضرت است که عابدترین مردم زمان خود بودند: «کان ابوالحسن موسی علیه السلام اعبد اهل زمانه»(8) و در مدینه به ایشان زینت سحرخیزان لقب داده بودند : «و کان الناس بالمدینة یسمونه زین المتهجدین».(9) در ایام زندان هم روش امام احیاء شبها به عبادت خدا و روزه گرفتن در اکثر ایام بوده  است.(10)

 

صبر و حوصله در اصلاح دیگران

از جمله ابعاد آموزنده مدرسه امام حوصله و تحمل اذیت ایشان است. کاظم یعنی کسی که خشم خویش را فرو می خورد و چه لقب مناسبی است برای ایشان. در احوالات حضرت است که فردی از اولاد خلیفه دوم ایشان را آزار داده و مورد اهانت قرار می داد. برخی از افراد اجازه خواستند تا او را از بین ببرند امام به شدت آنها را منع کردند. ایشان آدرس او را گرفتند و روزی برای دیدنش به مزرعه او در اطراف مدینه رفتند و با محبت و احترام با او صحبت کردند و کمک مالی زیادی هم به او نمودند. کار به جایی رسید که آن مرد از مدافعین حضرت شد و با دوستانش در این موضوع به نزاع بر خواست پس از این ماجرا حضرت به اطرافیان فرمودند: کاری که شما می خواستید انجام بدهید بهتر بود یا کار من ؟! هم مشکلش را حل کردم هم شرّ او برطرف شد.(11)

از خدای متعال توفیق پیروی از سیره آن بزرگمرد را می طلبیم و صلوات و برکات الهی را بر محمد و آله محمد طلب می نمائیم و الحمد لله .

 

پی نوشت:

1) الارشاد، 2 /235.

2) اصول کافی، 1 /13.

3) سازمان وکالت، جباری، 427 .

4) مکاتیب الائمة ، 4 /517 .           

5) الارشاد، 2 /234 .

6) تذکرة الخواص، 436.

7) مکاتیب الائمة، 4/445 .      

8) الارشاد، 2 /231  .

9) همان، 235. 

10) همان، 260 ؛ « و کان علیه السلام مشغولا با لعبادة یحیی اللیل کلمه صلاة و قرائة للقرآن و دعاء و اجتهادا و یصوم النهار فی اکثر الایام »         

 11) همان، 233 .

سید محمدمهدی رفیع پور

مدرس حوزه علمیه قم

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

پانزدهم رجب، سالروز وفات بانوی شکیب، حضرت زینب علیهاالسلام تسليت و تعزيت باد

 

یا زینب کبری (س)

 

خاندان عصمت و طهارت

قرآن مجید می‏فرماید: سرزمین پاکیزه و زمین مطلوب، گل و گیاه زیبا و ارزشمند می‏رویاند؛ در حالی که از شوره‏زار جز خار و گیاه بی‏ارزش سر برنمی‏آورد. و این‏چنین، زینب کبری در خانواده‏ای به دنیا آمد که همگی پاک زیسته‏اند و پایه‏گذار فضیلت‏ها و کرامت‏های انسانی به شمار آمده‏اند. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله جد مادری زینب علیهاالسلام همان کسی است که قرآن مجید وی را با تعبیر «رحمةً للعالمین» معرفی می‏کند. پیامبر خدا افزون بر آن که جد زینب علیهاالسلام بود، عنوان دیگری داشت و آن نقش پدری بود؛ زیرا آن حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خود را پدر فرزندان زهرا علیهاالسلام می‏دانست.

 

مولود فاطمه علیهاالسلام

سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه گیتی گذاشتی و بیش از همه حسین علیه‏السلام را خوشحال کردی. موج شادی محله بنی‏هاشم را غرق در سرور کرده بود؛ زیرا همه برای ولادت سومین نوه رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لحظه شماری می‏کردند و آرزو داشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش گیرند و آن زمان بود که تو تنها در آغوش حسین آرام می‏گرفتی و بس. ای زینت پدر و آل محمد، ای که نامت را جبرئیل با چشمی اشکبار بر رسول خدا عرضه داشت و ای که پیامبر بعد از شنیدن مصیبت‏های تو از سوی جبرئیل فرمود: «هر کس بر مصایب زینب علیهاالسلام گریه کند، مانند کسی است که بر مصیبت‏های برادرانش حسن و حسین علیهماالسلام گریسته است». سلام بر تو و بر خاندان پاکت باد.

 

عقیله بنی‏هاشم

«عقیله» به معنای بانویی است که در قومش از کرامت و ارجمندی ویژه‏ای برخوردار باشد و در خانه‏اش عزت و محبت شگفت داشته باشد. به همین دلیل، به زینب کبری علیهاالسلام لقب «عقیلة بنی‏هاشم» و «عقیلة الطالبین» داده‏اند. از دیگر لقب‏های آن بزرگوار، موَثَّقه، عارفه، عالمه غیرمتعلمه، عابده آل علی، فاضله و کامله است. حضرت زینب علیهاالسلام نیز به «صدیقه صغری» لقب یافته‏اند و این به دلیل شباهت‏های بی‏شماری است که بین ایشان و مادر بزرگوارشان «صدیقه کبری» وجود دارد.

 

در مکتب زینب علیهاالسلام

در فضیلت‏های حضرت زینب علیهاالسلام می‏توان به قناعت، زهد، عبادت و تحمل در مقابل پیشآمدهای ناگوار و مشکلات روزگار اشاره کرد. از شگفتی‏های آن بانو این که در حدود شش سالگی، خطبه بلیغ و طولانی مادر بزرگوارشان را در مسجد النبی راجع به فدک و ولایت امیرمؤمنان حفظ کرده بود. بشیر بن خزیم اسدی از شخصیت‏های مهم کوفه می‏گوید: «به خدا سوگند هرگز زنی را که سراپا شرم و حیا باشد، سخنران‏تر از زینب علیهاالسلام ندیده‏ام؛ گویی از زبان علی علیه‏السلام نطق می‏کردو سخن گفتن را از زبان آن حضرت فرا گرفته بود». موقعیت علمی و اجتماعی آن بانو به گونه‏ای بود که شوهرش عبداللّه‏ نیز او را با این عنوان می‏خواند: «ای دختر مرتضی، ای بانوی خردمند بنی‏هاشم». امام سجاد علیه‏السلام پس از خطبه آتشین زینب در کوفه، در مقام تأیید به ایشان فرمود: «بحمداللّه‏ تو دانشمند بدون آموزگار و اندیشمند بدون استاد هستی».

 

مفسر نمونه

در روزگاری که امیرمؤمنان علیه‏السلام در کوفه به سر می‏برد، حضرت برای زنان مجلس برپا می‏کرد و برای آنها تفسیر قرآن می‏گفت. یکی از روزها تفسیر «کهیعص» (حروف مقطعه ابتدای سوره مریم) را می‏فرمود. در این بین علی علیه‏السلام وارد شده و فرمود: ای نور دیده! شنیده‏ام تفسیر «کهیعص» را برای زنان بیان می‏نمودی. عرض کرد: بلی، فدایت شوم. امیرمؤمنان فرمود: دخترم! این رمزی است در مصیبت شما عترت پیامبر، و سپس مصیبت‏هایی را که بر آنها وارد می‏شد برای آن بانو بیان فرمود که ناگاه ناله و گریه آن مظلومه بلند شد.

 

زهد زینب علیهاالسلام

زینب کبری علیهاالسلام نمونه بارز زاهد کامل بود. او هرچند همسرش از ثروتمندان کم‏نظیر عرب به شمار می‏آمد، ولی از همه زیبایی‏های دنیا چشم پوشید و برای رضای خدا ویاری نهضت مقدس اباعبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام راه کربلا را در پیش گرفت و در این راه چون کوهی استوار و پا برجا بود و پناهگاه خاندان عصمت و طهارت شد. او با پدری زهد پیشه چون علی علیه‏السلام زندگی کرد و یک بار چهار هزار درهم از اموال شخصی‏اش به یک عرب بخشید و مشکل او را برطرف نمود.

 

الگوی حجاب

قرآن مجید در سوره نور درباره حجاب بانوان تأکید، و زنان و دختران پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را به عنوان الگوهای جامعه اسلامی معرفی کرده است و زینب علیهاالسلام چون مادر بزرگوارش، اسوه حجاب و عفت بود. یحیی مازنی می‏گوید: «من مدت زیادی در همسایگی خانه امیرمؤمنان سکونت داشتم. در طول این مدت، نه قامت زینب را دیدم و نه صدای او را شنیدم. هر گاه زینب می‏خواست به زیارت جدش برود، امام حسن علیه‏السلام ، امام حسین علیه‏السلام و حضرت علی علیه‏السلام گرداگرد او را می‏گرفتند و علی علیه‏السلام ، پیش از رسیدن به روضه مبارک پیامبر، چراغ‏ها را خاموش می‏کرد و می‏فرمود: «نمی‏خواهم چشم بیننده‏ای به خواهرتان زینب علیهاالسلام بیفتد».

 

زینب علیهاالسلام در مهد فضیلت‏ها

بیان سخنان و خطبه‏های عالمانه و همراه با استدلال به آیات قرآن کریم، در کربلا، بازار کوفه، مجلس عبیداللّه‏ بن زیاد و دربار یزید از سوی زینب کبری علیهاالسلام ، هر یک شاهد گویایی بر توانایی علمی ودانش آن بانوست و البته این طبیعی است؛ چرا که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مدینه و شهر علم است و علی هم دروازه آن شهر، و هر کس بخواهد وارد شهر علم شود، باید از آن در وارد گردد. زینب علیهاالسلام خود ساکن شهر علم بود و از محضر جد بزرگوار خود کسب فیض می‏نمود. بسیاری از محدثان از حضرت زینب علیهاالسلام حدیث نقل کرده‏اند. از جمله ابن عباس، خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام را از آن حضرت نقل می‏کند و می‏گوید: «زینب، عقیله بنی‏هاشم، احادیث بسیاری از فاطمه علیهاالسلام و مادرش نقل نموده است».

 

یا زینب کبری (س)

 

همراه حسن علیهاالسلام ، همراز حسین علیه‏السلام

با غروب غم‏انگیز حیات امیرمؤمنان علیه‏السلام صبح صادق امامت امام حسن علیه‏السلام و سپس دوران امامت امام حسین علیه‏السلام آغاز شد. در این فصل از زندگانی زینب علیهاالسلام ، او چون مادری مهربان، یاری وفادار و خیرخواهی همیشگی برای برادران بود. اما بعد از شهادت امام حسن علیه‏السلام ، او دیگر همه کس حسین علیه‏السلام و همرازی مطمئن برای او به شمار می‏آمد. عشق به حسین چنان وجود این بانو را پر کرده بود که زندگی بدون برادر برایش مقدور نبود. با شروع نهضت حسینی، زینب همچون پروانه گرداگرد شمع وجود برادر می‏سوخت و خود را برای فردایی مهیا می‏ساخت که دیگر حسین نبود و او می‏بایست گرد خیمه‏های نیم‏سوخته حرم بسوزد و از دل‏های سوخته دلجویی کند.

 

تصویر حسین علیه‏السلام در کربلا

زینب علیهاالسلام آیینه حسین بود و آیینه دار آیین رسول خدا علیهاالسلام . دیدار زینب، تماشای حسین را به دیدگان مضطرب هدیه می‏داد و او شعله عشق حسین را در میان دل‏های مشتعل کربلا تقسیم می‏کرد تا هیچ کس بی‏نور حسین قدم درراه نگذارد و بی‏روشنی او شام و کوفه را تجربه نکند. زینب علیهاالسلام آیینه حسین علیه‏السلام بود. زینب حسین بود و خودش، حسین علیه‏السلام بود و زهرا علیهاالسلام ، حسین علیه‏السلام بود و علی علیه‏السلام . زینب تصویری از اهل بیت علیهم‏السلام بود. زینب، همه صبر و شکیبایی و همه سرمایه غریبی‏ها و بی‏پناهی‏ها بود. زینب، آینه حسین بود و امتداد راه او در کربلا. آری، زینب با حسین خاکسترنشین شد، آن لحظه که بر خاکسترهای خیمه‏های نیم سوخته به نماز نشسته بود. زینب و حسین دو تصویرند در کربلا و کوفه؛ بلکه در همیشه و همه جا برای همه آنان که بخواهند یک حقیقت را در دو جلوه ببینند.

 

ورود به کربلا

روز دوم محرم بعد از برپا شدن خیمه‏ها وسکونت در کربلا، زینب کبری علیهاالسلام هراسان به حضور برادر شرفیاب شد و عرض کرد: این بیابان را خوفناک می‏بینم؛ چرا که ترس عظیمی از آن به من روی آورده است. امام حسین علیه‏السلام فرمود: هنگام رفتن به جنگ صفین، از این جاگذر می‏کردم که پدرم گریست و فرمود: در عالم خواب دیدم که این بیابان دریایی از خون است و حسین علیه‏السلام در آن غرق می‏شود و هرچه یار و یاور می‏طلبد، کسی او را یاری نمی‏کند. آن گاه پدرم به من فرمود: «ای اباعبداللّه‏! اگر چنین حادثه‏ای برای تو رخ دهد چه می‏کنی؟ گفتم: صبر می‏کنم. زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، آن چنان سوخت که گریه سر داد.

 

پرستار جسم، طبیب روح

حضرت زینب علیهاالسلام افزون بر مسئولیت‏های سنگینی که در جریان عاشورا پذیرفته بود، مسئولیت پرستاری جسمی و روحی اهل بیت علیهم‏السلام را هم به عهده داشت. امام سجاد علیه‏السلام می‏فرماید: «در روز عاشورا وقتی پدرم را کشته و به خون آغشته دیدم و دیدم که فرزندان آن حضرت با برادران و عموهایم به شهادت رسیده‏اند و زنان و خواهران را مانند اسیران روم و ترک مشاهده کردم، به حدی ناراحت شدم که سینه‏ام تنگی کرد و خواست روح از بدنم جدا شود. در این هنگام عمه‏ام مرا دید و گفت: «ای یادگار برادر! تو را چه شده است؟ بیش از این بی تابی مکن. به خدا قسم شهادت، عهدی است که خدا با جد و پدرت کرده است. خداوند از کسانی که در آسمان‏ها معروف‏اند تعهد گرفته که ایشان این اعضای پاره پاره و جسدهای غرقه به خون را به خاک بسپارند و در این سرزمین برای قبر پدرت بیرقی برافرازند که اثر آن از بین نخواهد رفت و در آمد و رفت شب و روزها محو نخواهد شد».

 

زینب علیهاالسلام در کوفه

حضرت زینب علیهاالسلام علاوه بر اینکه با کوفیان سخن گفت و آنان را بر بی وفاییشان عتاب نمود، در دارالاماره ابن زیاد نیز چنان نیرومندانه ایستاد که توان سخن گفتن را از آن پلید گرفت. ابن زیاد برای آنکه زینب کبری را تحقیر کند گفت: خدارا شکر که شما را رسوا نمود و مردانتان را کشت و وحی و اخبارتان را دروغ گردانید. زینب علیهاالسلام بی آن که هیبت مجلس در روح بلندش تأثیر بگذارد، با نگاهی تحقیرآمیز به او فرمود: «حمد و سپاس خدای، که ما را به وسیله پیامبرش گرامی داشت و از هر پلیدی مبرا ساخت. همانا شخص تبه کار رسوا می‏شود و بدکار دروغ می‏گوید». بعد در پاسخ عبیدالله که گفت: کار خدا را درباره خاندانت چگونه دیدی، فرمود: «چیزی جز زیبایی و خیر ندیدم. آنان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را برایشان نوشته بود و مردانه به سوی قتلگاه شتافتند و محاکمه تو و ایشان در پیشگاه الهی نزدیک است تا حق آشکار گردد».

 

دفاع از امام سجاد علیه‏السلام

بعد از واقعه کربلا، وقتی امام سجاد علیه‏السلام را در برابر ابن زیاد آوردند گفت: تو کیستی؟ حضرت فرمود: من علی فرزند حسینم. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ حضرت فرمود: علی، برادرم بود و مردم او را کشتند. عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت. حضرت فرمود: خداوند جان‏ها را به هنگام مرگشان می‏گیرد، ابن زیاد خشمگین شد و گفت شگفتا! هنوز آن جرأت و توانایی در تو باقی مانده که پاسخ مرا بدهی و گفته مرا زیر پا اندازی، او را ببرید و گردن بزنید. در این هنگام زینب علیهاالسلام بی تاب شد و خود را به دامان امام انداخت و فرمود: ای پسر زیاد! هر چه از خون ریختی تو را بس است. به خدا سوگند از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش. ابن زیاد لحظه‏ای به زینب علیهاالسلام و علی بن حسین علیه‏السلام نگریست و گفت: خویشی چه شگفت‏انگیز است.

 

در مجلس یزید

زینب علیهاالسلام بعد از ورود به شام، با سخنان علی‏گونه‏اش یزید را رسوا ساخت. او در مجلس یزید خطاب به او فرمود: «افسوس که ناچار به گفتگو با تو هستم؛ و گرنه حقیرتر از آنی که با تو سخن گویم.... به خدا قسم که جز از خدا ترسی ندارم و جز به او نزد کسی شکایت نمی‏برم. هر مکر و خدعه‏ای داری به کار گیر، ولی بدان به خدا سوگند نمی‏توانی یاد ما را محو کنی و ذکر اهل بیت را از بین ببری». ایشان سپس خطبه‏اش را آغاز کرد و فرمود: «آیا گمان کردی که چون عرصه را بر ما تنگ نمودی و ما را مانند اسیران به این طرف و آن طرف بردی، ما را نزد خدا خوار نمودی. ای یزید! به خدا قسم تو جز پوست خود را نشکافتی و جز گوشت بدن خود را قطع ننمودی.» یزید بعد از شنیدن این سخنان آتشین، از وحشت و تأثر آن چنان لرزید که دستور داد اهل بیت را با کمال احترام به مدینه برگردانند.

 

کاروان سیاهپوش

وقتی اهل بیت امام حسین علیه‏السلام خواستند به مدینه بازگردند، به دستور یزید شترها را با پارچه‏های پرزرق و برق آراستند تا با احترام بیشتری به سوی مدینه حرکت کنند. زینب علیهاالسلام که از هوشیاری، قاطعیت و تدبیر بالایی برخوردار بود، دریافت که آنها می‏خواهند خون شهیدان را با اینگونه ظاهر سازی‏ها لوث نمایند. از این رو از فرصت استفاده کرد و بی‏درنگ فرمود: «محمل‏ها را سیاه‏پوش کنید تا مردم بدانند در مصیبت و عزاداری فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام به سر می‏بریم.»

 

وفات حضرت زینب علیهاالسلام

در تاریخ و روز و سال وفات حضرت زینب علیهاالسلام دیدگاه‏های گوناگونی وجود دارد. نظر معروف این است که آن حضرت پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام بیش از یک سال و نیم زندگی نکرد و در نیمه رجب سال 62 هجری قمری، در 56 سالگی از دنیا رفت. نویسنده بحرالمصائب نوشته است: حضرت زینب علیهاالسلام بعد از واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایام، چندان گریست که قدش خمیده شده و گیسوانش سفید گردید و زندگی‏ای سراسر حزن و اندوه داشت تا به سرای دیگر رخت بربست.

 

توسل به حضرت زینب علیهاالسلام

توسل به حضرت زینب علیهاالسلام و واسطه قرار دادن ایشان برای دریافت توفیقات الهی، از مسائلی است که در کلام معصومان بدان سفارش شده است. امام زمان(عج) فرمود: «در گرفتاری واسطه‏ای آبرومند چون عمه‏ام زینب علیهاالسلام به درگاه خدا معرفی کنید تا خدای متعال گرفتاری‏تان را برطرف سازد.» همچنین ایشان در جای دیگر فرموده است: «به شیعیان و دوستان من بگویید خدا را به حق عمه‏ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند که ظهور مرا نزدیک گرداند.»

 

زیباترین شکیب

تابش آفتاب شکوهمند زینب علیهاالسلام بعد از ورود به مدینه طیبه بیش از یک سال و اندی دوام نیاورد و همین مقدار زندگانی هم بدون حسین علیه‏السلام برای زینب علیهاالسلام بسیار سخت بود. اگر مقام والای صبر و تسلیم حضرت زینب علیهاالسلام در برابر مقدرت الهی نبود، کافی بود که زینب علیهاالسلام بعد از حسین علیه‏السلام با تجدید هر خاطره‏ای از خاطره‏های کربلا و عاشورا جان بسپارد و با زندگی وداع کند؛ اما زینب علیهاالسلام بنده شایسته خدا بود و بندگی خدا را در میدان‏های مختلف نشان داد و فرمان «فاصبِرْ صبرا جمیلاً» را لبیک گفت و بسان برادرش حسین نقش زیباترین شکیب را بر صحنه تاریخ بشریت ترسیم کرد. بدین سان، روحی بلند پس از حیاتی شکوهمند به جوار رحمت بیکران حق بار یافت و به دودمان پاکش پیوست و درس بندگی، عفت، ایثار، تعهد و صبر در راه خدا را به همگان آموخت.

منبع: سایت دانشگاه شیراز

میلاد باب الحوائج آقا جواد الائمه علیه السلام را تبریک و شاد باش عرض می نمایم.

 

یا جواد الائمه

 

شادیم كه قلب شیعه شاد است امشب        كار همه بـــــر وفق مـــراد است امشب

درهاى بهشــــــت آرزو باز شــــده است         چون شام ولادت جـــــــواد است امشب

امروز، روز عید و شادی است. یکی از روزهای خوب و شاد خدا؛ روزی که همه شیعیان اهل بیت علیهم‌السلام، دل‌هایشان غرق نور و شادمانی است. امروز، روز ولادت امام نهم شیعیان، امام محمد تقی (علیه‌السلام) فرزند بزرگوار امام رضا (علیه‌السلام) است.

حضرت امام رضا (علیه‌السلام) براساس نصبی كه از پیامبر اكرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و امیر مۆمنان علی (علیه‌السلام) به ایشان رسیده بود، فرزند خود را به جواد، زكی، و تقی ملقب فرمودند. این امام همام نیز مانند امامان دیگر، با بهره‌مندی از علوم توحیدی و دریافت حقایق ملکوتی، قطره‌هایی از دریای علم و حکمت را در صحنه‌های مختلف زندگی به نمایش گذاشته‌اند.

امام محمد تقی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: سه چیز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشمیان نگردد: اجتناب از عجله، مشورت كردن و توكل بر خدا در هنگام تصمیم گیری. (مسند الامام الجواد، ص 247)
منبع: تبیان دات نت

مشخصات امام زمان (عج)

 

یا مهدی (عج)

مشخصات امام زمان (عج)

نام: .......... م ح م د

لقب: ......... مهدی (عج)

کنیه: ......... ابو القاسم

مقام: ......... امام دوازدهم

نام پدر: ......... حسن (ع)

نام مادر: ......... نرجس خاتون (س)

تاریخ ولادت: ......... 15 شعبان

سال ولادت: ......... سال 255 قمری

محل ولادت: ......... شهر سامراء

آغاز امامت: ......... سال 260 هجری قمری

مدت امامت: ......... امامت آن حضرت از سال 260 شروع شده و تا کنون ادامه دارد.

زمان ظهور: ......... هر وقت خداوند عزوجل بخواهد حضرت ظهور می فرمایند و دنیا را پر از عدل و داد خواهند نمود، انشاالله.

محل ظهور: ......... مکه

 

یا مهدی (عج)

 

پدر آن حضرت

امام حسن عسکری (ع)، امام یازدهم ما شیعیان، در روز جمعه هشتم ماه ربیع الثانی سال 232 هجری در مدینه بدنیا آمدند و در 22 سالگی به امامت رسیدند و در سال 260 هجری در سن 28 سالگی هنگام نماز صبح به شهادت رسیدند و کنار قبر مطهر پدر بزرگوارشان امام علی نقی- هادی (ع) مدفون گردیدند. حرم مطهر آن دو بزرگوار به حرم عسکریین معروف است و هم اکنون زیارتگاه شیعیان جهان است.

مادر آن حضرت

مادر گرانقدر حضرت مهدی (عج) دارای اسامی و القاب زیادی هستند که معروفترین آنها نرجس است هنگامی که ملیکه به اسارت مسلمانان درآمد خود را نرجس معرفی کرد تا کسی از اسرار  او آگاه نشود. نرجس خاتون از طرف پدر، دختر «یشوعا» پسر قیصر روم شرقی و از طرف مادر، نسل شمعون از یاران حضرت عیسی (ع) و وصی او بشمار می رفتند.

آن بانوی بزرگوار در سال 261 هجری و به روایتی قبل از شهادت امام حسن عسکری (ع) از دنیا رفتند. و قبر شریفشان در سامراء، کنار قبر منور امام حسن عسکری(ع) قرار دارد.

حکیمه خاتون

حکیمه خاتون دختر امام جواد (ع) و عمه امام حسن عسکری (ع)، از زنان والا مقام نزد ائمه (ع) بوده که حضور چهار امام را درک نمودند و محرم اسرار اهلبیت (ع) بودند.

آن بانوی بزرگوار به دستور مستقیم امام عسکری (ع) در شب ولادت حضرت مهدی (ع) حضور داشتند و بخش فراوانی از روایات ولادت حضرت مهدی (عج) از حکیمه خاتون نقل شده است. وی بانویی دانشمند بودند، که از امامان علوم اسلام را آموخته بودند و آنان روایت های دینی نقل می کردند. حضرت حکیمه خاتون از راویان مورد اعتمادی است که روایت های مختلفی از امام زمان (عج) دارند. ایشان در سال 274 قمری از دنیا رفتند و در پایین پای امام حسن عسکری (ع) به خاک سپرده شدند.

منبع: کتابک انتظار، نشر براق - قم.

شناخت حجت خدا و امام عصر (عج)

 

یا مهدی (عج)

 

شناخت حجت خدا و امام عصر (عج)

اولین و مهمترین وظیفه ای که هر شیعه منتظر بر عهده دارد کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت خویش است، این موضوع تا بدان درجه اهمیت دارد که در روایتی از پیامبر اکرم (ص) چنین آمده است: «هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.»

برای شناخت امام عصر (ع) چه باید کرد؟

به یقین شناخت امام زمان (ع) که کلید همه معارف وحی است، با یادگیری نامها و القاب و تاریخ ولادت و غیبت ایشان حاصل نمی شود. باید در حکمت نام ها و نشان های ایشان اندیشه کرد. باید در شگفتی های ولادت و حیات ایشان تامل نمود. باید غیبت پر رمز و راز ایشان را به بررسی نشست و عوامل و لوازم آن را با نگاهی مسئولانه جستجو کرد. باید در کلمات و فرمایشات آن بزرگوار دقت کرد. باید در نامه ها و فرامین ایشان تدبر نمود باید آنچه را که سبب خشنودی و ناخوشایندی ایشان است باز شناخت. باید اهداف و آرمان های ایشان را فهمید.

در دعای شریفه می خوانیم:

«اللهم عرِّفنی حجتَکَ، فانک اِن لَم تعرفنی حجتَکَ ضَلَلت عَن دینی»

«خدایا حجت خویش را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد.»

امام صادق (ع) می فرمایند:

هرکس امام عصرش را بشناسد و قبل از قیام او بمیرد، گویا در سپاه او یا فراتر از آن ، زیر پرچم او بوده است.

منبع: کتابک انتظار، نشر: براق، قم.

فتنه های مانع رسیدن به حقیقت و راه چاره آنها چیست؟

 

خاکستان نا آشنا

در این خاکستان نا آشنا کم نیستند عوامل رنگارنگ و محرک های پرجاذبه ای که آدمیان را از هویت انسانی و گوهر گران خویش غافل و در بن بست های تاریک دنیا گرایی به سراب های فریبنده مادی مشغول ساخته اند.

از سویی در حوزه فردی، بدخلقی ها، سوء ظن ها، حسادت ها، خودپسندی ها، غرورها، بد زبانی ها و افراط و تفریط ها، هر یک بخشی از هویت انسانی ما را به مخاطره انداخته و از سویی دیگر در حوزه اجتماعی نیز سودجویی ها، خیانت ها، منفعت طلبی ها، فریب ها، هوس بازی ها و کام جویی های نامشروع، فضای زندگی مان را به ابتذال و پوچی کشانده است.

هنگامی که رنگ های مجازی، قدم ها را از رفتن باز می دارند و جلوه نمایی ها و عشوه گری ها، زانو را سست و لذت های نقد زود گذر و پوچ ، کام را شیرین و فریب ها و هوس بازی ها، آدمی را اسیر خود می کنند، دیگر در ذهن و ضمیرش جایی برای اندیشیدن – درباره هدف بلند آفرینش – و انگیزه ای برای تلاش و حرکت بسوی آنچه که هویت انسان در گرو رسیدن به آن است، باقی نمی ماند. در چنین شرایطی، کوشش ها بی حاصل و دویدن ها بی هدف می شوند و آنچه بدست می آید بی باری، سرگردانی و تباهی عمر گرانسنگ آدمی است.

اینها همان فتنه هایی است که ما را از رسیدن به حقیقت باز داشته، روز روشن ما را تیره و تار و آرزوهای شیرین مان را دور و دست نیافتنی کرده اند. در چنین فضایی ما می مانیم و کویری سوخته در پیش رویمان که در آن جز سیاهی و سراب چیزی نیست. مائیم و بن بست ها، تناقض ها، سرخوردگی ها، تنهایی ها، اضطراب ها و آرزوهای برباد رفته زندگی.

در واقع، غفلت و بی دردی ما را به گرداب سهمناک فتنه ها کشانده و بحران های اخلاقی و معنوی و بیماری های بغرنج روحی جانمان را زار و نحیف کرده اند. فریاد عجز و لابه ای آشنا به گوش می رسد که: ما در روز روشن در امواج خروشان فتنه ها گرفتار آمده ایم. این فریاد جمعی ما انسان ها است که از خویشتن حقیقی خویش و اصول حیات بخشمان دور افتاده ایم، از ملکوت بریده و در قمارخانه طبیعت، گوهر گران خود را به دست فراموشی سپرده ایم. حال باید پرسید که رهایی از این فتنه ها چیست و آیا روزنه ای برای آزادی از این اسارت ها پیش روی ما گشوده خواهد شد؟

پیامبر رحمت حضرت خاتم، محمد مصطفی (ص) همچون پدری مهربان و طبیبی درد آشنا، ما را به قرآن فرا می خواند و تمسک به این نسخه شفابخش را رمز رهیدن از فتنه ها معرفی می کند:

ای مردم! ... هنگامی که فتنه ها چون شب تار شما را فرا گرفت، به قرآن رو آورید که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته است و گزارش دهنده ای است که گزارشش تصدیق شده است و هرکس قرآن را پیشوای خود قرار دهد، به بهشتش راهنمایی کند و کسی که آن را پشت سر قرار دهد، به دوزخش کشاند. قرآن هدایتگری است که به بهترین راه ها هدایت می کند و کتابی است که در آن جزئیات [شریعت]، بیان [حقایق] و تحصیل [حق] قرار دارد. قرآن جدا کننده [حق و باطل است] که در آن بیهوده ای راه ندارد. قرآن ظاهری دارد و باطنی [که] ظاهرش حکم و دستور است و باطنش علم و دانش؛ ظاهرش زیباست و باطنش ژرف. قرآن ستارگانی دارد و ستارگان آن هم ستارگانی؛ شگفتی هایش به شمار نیاید و عجایبش کهنه نشود. چراغ های هدایت در قرآن است و نشانه های حمکت ... .

قرآن

بدین سان تمسک به قرآن دریچه ای از ملکوت بر آدمیان می گشاید و آنان را از دام غفلت ها و اسارت فتنه ها رهانده، به حق و «بهشت گمشده خویش» رهنمون می سازد. بی جهت نیست که امام سجاد (ع) قرآن را بهترین انیس خود دانسته اند، و می فرمایند: «اگر همه مردم – از شرق تا غرب – جهان بمیرند، من از تنهایی هراس نمی کنم، آن گاه که قرآن با من باشد.»

آری براستی که قرآن راه رهایی از فتنه ها و گرفتاری هاست و راه رسیدن به حقیقت و کمال و سعادت و رسیدن به خدای متعال برای  آدمیان است باشد که با توکل بر خداوند متعال و توسل بر خدا و اهل بیت (ع) در سایه سار شفا بخش و نورانی و ملکوتی قرآن سیر به سوی خالق کنیم.

انشا الله.

منبع: تفسیر موضوعی قرآن کریم – جمعی از نویسندگان – نشر معارف

شب آرزوها


در لیلة الرغاب چه بخواهیم؟


از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمودند: از اولین شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید. زیرا شبى است که فرشتگان آن را «لیلة الرغائب » مى‏نامند. این نامگذارى به این جهت است که هنگامى که یک سوم از شب گذشت هیچ فرشته‏اى در آسمان‏ها و زمین نمى‏ماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع مى‏شوند. آنگاه خداوند بطور غیر منتظره‏اى بر آنان وارد شده و مى‏فرماید: اى فرشتگانم هر چه مى‏خواهید از من درخواست کنید.

فرشتگان عرض مى‏کنند: حاجت ما این است که از روزه‏داران رجب درگذرى. خداوند مى‏فرماید: این کار را انجام دادم.


لیله الرغائب

اولین شب جمعه ماه رجب را لیله الرغائب می نامند.

برخی از مکانها چون بیت المقدس و مکه جایگاه  معنوی خاصی دارند و اعمال در آن مکان ها از پاداش و ارزش ویژه ای برخوردار می باشد. برخی از زمان ها نیز چون سحرگاهان، فجر، شب جمعه، لیلة القدر و ... از چنین ویژگی های خاص بهره مند هستند و خداوند در آیات و ائمه علیهم السلام در روایات، به ارزش و جایگاه ویژه آنها اشاره کرده اند.

ماه رجب از جمله زمانهای خاص به شمار می رود از جمله ویژگی های انحصاری ماه رجب، لیلة الرغائب است. کلمه «رغائب» به معنای چیزی که مورد رغبت و میل است و نیز به معنای عطا و بخشش بسیار  می باشد. بنابراین معنای اول «لیلة الرغائب» یعنی شبی که توجه به عبادت و بندگی در آن فراوان است و انسان در این شب تمایل زیادی به رفتن به در خانه خداوند و ارتباط و انس با خالق خویش دارد .

معنای دوم، «لیلة الرغائب» یعنی شبی که در آن عطاء و بخشش خداوند فراوان است و انسانها با رو آوردن به درب پر مهر خداوندی و خاکساری در برابر عظمت حق، شایسته دریافت عطا و بخشش بی کرانه حضرت حق می گردند.

بزرگی و ارزش لیلة الرغائب را می توان در دو جهت زیر بیان کرد:

1- از این جهت که اصولا شب جمعه، خود دارای ویژگی و ارزش خاصی است و اعمال عبادی فراوانی در آن وارد شده و زمان عبادت و مناجات و عرض حاجات با قاضی الحاجات است.

2- ماه رجب اولین ماه از ماههای حرام (ماه های حرام عبارتند از: رجب، ذی القعده، ذی الحجه، محرم) و ماه خدا و هنگام عبادت و دعا و استغفار است و رحمت الهی در این ماه در حال ریزش و نزول است، به همین جهت این ماه را رجب الاصب گویند، چون «صب» به معنای ریختن است.

پس لیله الرغائب، اهمیت و بزرگی شب جمعه و ماه رجب هر دو را در خود جمع نموده، و ارزشی دو چندان دارد.

از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمودند: از اولین شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید. زیرا شبى است که فرشتگان آن را «لیلة الرغائب» مى‏نامند. این نامگذارى به این جهت است که هنگامى که یک سوم از شب گذشت هیچ فرشته‏اى در آسمان‏ها و زمین نمى‏ماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع مى‏شوند. آنگاه خداوند بطور غیر منتظره‏اى بر آنان وارد شده و مى‏فرماید: اى فرشتگانم هر چه مى‏خواهید از من درخواست کنید.

سپس رسول خدا فرمودند: قسم به کسى که جانم در دست اوست، هیچ بنده یا کنیزى - از بندگان و کنیزان خدا - این نماز را بجا نمى‏آورد، مگر این که خداوند گناهان او را مى‏بخشد گر چه گناهان او مثل کف دریا و به عدد شن و بوزن کوهها و بعدد برگهاى درختان باشد و روز قیامت هفتصد نفر از خویشان خود را که همگى سزاوار آتش باشند شفاعت مى‏کند. و در شب اول قبر خداوند ثواب آن را به بهترین صورت، با روى گشاده و خندان و زبان فصیح براى او مى‏فرستد

فرشتگان عرض مى‏کنند: حاجت ما این است که از روزه‏داران رجب درگذرى. خداوند مى‏فرماید: این کار را انجام دادم.

 - بهتر است کسى که این حدیث را مى‏شنود، در این شب، زیاد بر فرشتگان صلوات فرستاده تا تکلیفى را که آیه «تحیت» به عهده ما گذاشته به اندازه توانایى انجام داده باشد - سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: کسى که روز پنجشنبه اول رجب را روزه گرفته و سپس بین نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز بجا آورده، هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعتى سوره فاتحه یک بار، انا انزلناه فی لیلة القدر سه بار و قل هو اللّه احد را دوازده بار خوانده، و هنگامى که نماز تمام شد، هفتاد بار بر من (با این الفاظ) صلوات بفرستد: اللّهمّ صلّ على محمّد النّبىّ الأمىّ و على آله،

سپس سجده کرده و در سجده هفتاد بار بگوید:سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الرّوح،

سپس سر خود را بلند کرده و بگوید: ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلّم إنّک أنت العلىّ الأعظم.‏

آنگاه بار دیگر به سجده رفته و در سجده همان چیزى را بگوید که در سجده اول گفت، سپس حاجت خود را از خدا بخواهد، ان شاء اللّه تعالى برآورده مى‏شود. (ترجمه‏ المراقبات، ص  113)

فرشتگان عرض مى‏کنند: حاجت ما این است که از روزه‏داران رجب درگذرى. خداوند مى‏فرماید: این کار را انجام دادم. - بهتر است کسى که این حدیث را مى‏شنود، در این شب، زیاد بر فرشتگان صلوات فرستاده تا تکلیفى را که آیه «تحیت» به عهده ما گذاشته به اندازه توانایى انجام داده باشد

سپس رسول خدا فرمودند: قسم به کسى که جانم در دست اوست، هیچ بنده یا کنیزى - از بندگان و کنیزان خدا - این نماز را بجا نمى‏آورد، مگر این که خداوند گناهان او را مى‏بخشد گرچه گناهان او مثل کف دریا و به عدد شن و به وزن کوهها و به عدد برگهاى درختان باشد و روز قیامت هفتصد نفر از خویشان خود را که همگى سزاوار آتش باشند شفاعت مى‏کند. و در شب اول قبر خداوند ثواب آن را به بهترین صورت، با روى گشاده و خندان و زبان فصیح براى او مى‏فرستد که مى‏گوید: اى محبوب من مژده بده، از هر سختى نجات پیدا کردى. مى‏پرسد: تو کیستى؟ رویى بهتر از روى تو ندیده و بویى به خوشبویى تو مشامم نرسیده. جواب مى‏دهد: اى محبوب من، من ثواب آن نمازى هستم که در فلان شب، فلان منطقه، فلان ماه و فلان سال بجا آوردى، امشب آمده‏ام تا حقت را ادا کرده، مونس تنهایى تو بوده و وحشتت را از بین ببرم، و زمانى که در شیپور دمیده شود، در عرصه قیامت بر سرت سایه افکنم. و تو هرگز هیچ خیرى را از جانب مولایت از دست نخواهى داد.

و همچنین در ماه رجب زیارت حضرت امام رضا علیه السلام مستحب است، چنانچه عمره در این ماه فضیلت دارد، و گفته شده که: جناب علی بن الحسین علیهماالسلام عمره بسته بود در ماه رجب و شبانه روز نماز در نزد کعبه مى‏گذاشت و پیوسته در سجده بود در شب و روز، و این ذکر از آن حضرت شنیده مى‏شد که در سجده مى‏گفت: عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِک فَلْیحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِک .                                                                                                                               

منبع: سایت تبیان

داریوش عشقی

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان

شهادت امام علی النقی (هادی) علیه السلام تسلیت باد



چگونگي شهادت امام هادي (عليه السلام)

امام علي النقي (هادي) ـ عليه السّلام ـ امام دهم شيعيان جهان است که در نيمه ذي حجه سال 212 هـ. ق در شهر صريا (حومه مدينه) به دنيا آمد. پدرش امام جواد ـ عليه السّلام ـ و مادر گراميش سمانه نام دارد.[1]
حضرت امام هادي ـ عليه السّلام ـ در 8 سالگي پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت گرديد و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگي در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسيدند.[2]
امامت امام هادي ـ عليه السّلام ـ مقارن با خلافت 6 خليفه عباسي بود. مقارن بود با 7 سال باقيمانده از خلافت معتصم برادر مأمون، با واثق پسر معتصم به مدت 5 سال، متوکل برادر واثق 16 سال، منتصر پسر متوکل به مدت 6 ماه، مستعين پسر عموي منتصر 4 سال و معتز پسر ديگر متوکل که سه سال خلافت کرد. امام هادي پس از گذشت يک سال از خلافت معتز در سامرا مسموم شده و به شهادت رسيد و جسم پاک حضرت در سامرا در خانه مسکوني حضرت مدفون گرديد.[3]
نکته مهم در شهادت امام هادي ـ عليه السّلام ـ اين است که حضرت در سامراء به شدت تحت نظر بود و به خاطر کنترل بسيار شديد و خفقان حاکم و منع دوستان و شيعيان از ديدار با حضرت و عقوبت سخت متخلفين»[4] حتي نزديکترين ياران امام نيز از حال و وضع امام بي خبر يا بسيار کم اطلاع بودند. و به همين دليل است که منابع اشاره دقيقي به نحوه شهادت امام ندارد. منابع فقط شهادت حضرت در زمان معتز را ذکر کرده اند بدون ذکر زمان دستور خليفه به مسموم کردن و اينکه چه کساني مأمور اين جنايت شدند و چه زماني اين عمل پليد از آنان سر زد و حتي در روز شهادت حضرت هم اتفاق نظر نيست.[5]
امام هادي ـ عليه السّلام ـ در طول دوران امامت خود از سرکشان و حاکمان فاسد بني عباس رنجها و محنت هاي زيادي کشيد «و در اين ميان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلي گوي سبقت را از ديگران ربود».
«متوکل وجود امام هادي ـ عليه السّلام ـ را خطر بزرگي براي حکومت خويش احساس مي کرد، لذا تصميم گرفت تا با دو روش هم زمان در يک اقدام از بحراني تر شدن اوضاع جلوگيري کند. يکي حمله به ياران امام و نابود کردن آثار شيعيان تا حدي که قبر مطهر امام حسين ـ عليه السّلام ـ را نيز تخريب کرد و دوم دور کردن امام از مدينه که پايگاه سازمان تشيع بود.[6]
«عبدالله بن محمد فرماندار مدينه از دشمنان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بود و از امام نزد متوکل سعايت مي کرد و پيوسته قصد آزار آن جناب را داشت. امام هادي ـ عليه السّلام ـ در نامه اي به متوکل سعايت و دروغگويي او را ياد آوري کرد ولي متوکل که زمينه را براي تبعيد امام از مدينه و تحت نظر گرفتن مناسب مي ديد در نامه اي ظاهرا محترمانه از حضرت خواست به سامرا بيايد»[7]
نامه متوکل رسيد و حضرت آماده رفتن به سامرا شد «وقتي آن حضرت به سامرا رسيد متوکل ( با آن همه وعده و احترام که در نامه اش بود) يک روز خود را پنهان کرد و آن حضرت را در کاروانسرايي که به کاروانسراي گداها معروف بود فرود آورد».[8]
سپس متوکل دستور داد: «حضرت را کاملا تحت نظر گيرند و خانه شان را محاصره کرده و مانع ديدار شيعيان با ايشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند و حتي ايشان را در تنگنا و محاصره اقتصادي قرار داد و رساندن حقوق شرعيه و هدايا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتي سخت نمود»[9]
اين وضعيت جز در حکومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت.
يکي ديگر از سختگيري هاي متوکل در آزار امام هادي ـ عليه السّلام ـ اين بود که «گاه بگاه به مأموران خود دستور مي داد تا ناگهاني به خانه امام ريخته و آنجا را بازرسي کنند به اميد آنکه سلاح يا مدرکي دال بر فعاليت ايشان عليه حکومت بدست آورند. لکن در اين حمله هاي شبانه جز کتاب هاي علمي و ادعيه چيزي يافت نشد»[10]
گاهي متوکل فرمان مي داد «حضرت را در هر حالتي که هست به دربار آورند. در يکي از اين احضارها امام در حالي بر متوکل وارد شد که او مست و لا يعقل در کنار جامها و سبوهاي شراب و در ميان گروه هاي خنياگر و رقاصه افتاده بود.امام بي توجه به موقعيت خطير و خطرات احتمالي به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصيحت گويي و ياد آوري قيامت پرداخت و فسق و فجور و مي خوارگي و بدکارگي او را محکوم ساخت. متوکل بر آشفت و دستور داد ايشان را در زندان محبوس سازند»[11] حضرت روانه زندان شد و «شخصي از حضرت شنيد که مي فرمودند انا اکرم علي الله من ناقه صالح»[12] و سپس اين آيه را خواندند «تمتعوا في دارکم ثلاثة ايام ذلک وعد غير مکذوب»[13]
بيش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسيد»[14]
منتصر گر چه بر امام سخت نگرفت ولي اين آرامش نسبي امام و شيعيان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راهکار اساسي خلافت در مقابل شيعيان بود«امام هادي ـ عليه السّلام ـ با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفي و عدم همکاري حضرت هراس داشتند و رنج مي بردند تا اينکه تنها راه خويش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدين ترتيب امام هادي ـ عليه السّلام ـ نيز مانند امامان پيشين به مرگ طبيعي از دنيا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم گرديد».[15]
منابع معتبر و مورخان شيعه شهادت حضرت را در « ماه رجب سال 254 ه.ق»[16] مي دانند. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال 254 ه.ق مي داند[17] گر چه برخي منابع شهادت حضرت را در ماه جمادي الثاني[18] يا 27 رجب[19] نيز ذکر کرده اند
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ زندگاني امام علي الهادي، باقر شريف رضي.
2ـ منتهي الآمال، شيخ عباس قمي.
3ـ سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.
4ـ زندگي پيشواي دهم امام هادي، عقيقي بخشايشي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاّتي، ج2، ص417ـ418؛ پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان، قم، موسسة امام صادق، چاپ سيزدهم، 1381ش، ص567؛ طبرسي، امين الاسلام، اعلام الوري، دارالکتاب الاسلاميه، چاپ سوم، ص355.
[2] . شيخ مفيد همان، طبرسي، همان.
[3] . پيشوايي، همان، ص612 به نقل از شبلنجي، نورالابصار، ص166؛ شيخ مفيد در الارشاد به جاي شهادت از لفظ وفات استفاده کرده است.
[4] . عقيقي بخشايشي، زندگاني پيشواي دهم امام هادي(ع)، قم، انتشارات نسل جوان، 1357ش، ص40ـ45؛ اديب. عادل، زندگاني تحليلي پيشوايان ما، ترجمه اسدالله مبشري، نشر فرهنگ اسلامي، چاپ شانزدهم، 1376ش، ص258ـ256.
[5] . سن امام را بين 40 تا 42 سال ذکر کرده اند و روز شهادت امام را يا ذکر نکرده اند يا سوم رجب يا بيست و هفتم رجب و يا در ماه جمادي الثاني ذکر کرده اند که خواهد آمد.
[6] . اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المکتبة الحيدرية، 1385ق، ص395؛ پيشوائي، همان، ص571؛ اديب، عادل، همان، ص256؛ عقيقي بخشايشي، همان، ص53ـ54؛ قرشي، باقر شريف، زندگاني امام علي الهادي، انتشارات اسلامي، 1371، ص386.
[7] . شيخ مفيد، همان، ص435؛ طبرسي، اعلام الوري، همان، ص365؛ قرشي، زندگاني امام علي الهادي، همان، ص386.
[8] . شيخ مفيد، الارشاد، همان، ص438.
[9] . قرشي، باقر شريف، زندگاني امام علي الهادي، همان، ص 386.
[10] . قرشي، باقر شريف، همان، ص 387.
[11] . قرشي، باقر شريف، همان، ص 387.
[12] . ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترم ترم.
[13] . هود / 56، در خانه هايتان سه روز به آسايش و خوشگذراني سپري کنيد (سپس عذاب الهي خواهد رسيد) آن وعده اي است که دروغ نخواهد بود.
[14] . طبرسي، اعلام الوري، همان، ص363؛ عماد الدين طبري، مناقب الطاهرين، تهران، انتشارات رايزن، 1379، ج 2، ص 827.
[15] . پيشوايي، سيره پيشوايان، همان، ص612 به نقل از شبلنجي، نوار الابصار، ص 166.
[16] . شيخ مفيد. الارشاد، همان، ص439؛ طبرسي، اعلام الوري، همان، ص355؛ پيشوائي، همان، ص567.
[17] . مرعشي نجفي، سيد شهاب الدين، مجموعه نفيسه، ص56.
[18] . عقيقي بخشايشي، همان، ص90 به نقل از قندوزي، شيخ سليمان بلخي، نيابيع المودة، بيروت، ج3، ص14.
[19] . عقيقي بخشايشي، همان، ص112.
منبع: www.howzeh-qom.com

میلاد امام باقر (ع) و حلول مبارک ماه رجب مبارک و گرامی باد

 

یا امام باقر (ع)

 

زندگینامه امام محمد باقر(ع)
نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كردهاند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .




دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .

برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .

اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .

در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .

بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .


ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .

رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .

هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .

هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .

چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .

پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .

ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .

على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .

 

منبع: سایت زائرین